وحید

رفتی برو  باز نگرد  به عقب برنگرد  رفتی برو  بگذار تنهایی فقط مرا در اغوش بگیرد  تو نگاه نکن به پشت سرت که تورا هم تنهایی می بلعد  برو تنها را تنهایش بگذار  به عقب بر نگرد  که برگردی دیگر هیچ راه بازگ وحید...ادامه مطلب

نمیدونم چرا مثل قبل ناراحت نیستم 

فقط نمیدونم چرا قلبم میسوزه و دستام میلرزه 

نمیدونم شاید احساساتم بدنم را احاطه کردن 

ولی اجازه نمیددم این اتفاق بیوفتد 

من خیلی قوی هستم 

و همه چیز را میگذرونم 

همه را ترد میکنم 

تموم شد 

خدایا کمکم کن 

تموم بشه 

دیگه دوباره شروع نشه 

خدایا من برای زندگی دو نفره ساخته نشدم 

من دلم تنهایی میخواهد 

وحید...

چند سالشه ؟

24 سال ..

از من کوچکتره ؟!!

اره ...

مراقبش باش به سن من رسید ترکش نکنی 

شاید دوباره 24 سالم نشه ...

اصلا چه حس خوبی داره این 24 سالگی ...

 

وحید...

حالا که فک میکنم میفهمم مردن یعنی چی 

یعنی  از درون سوختن 

یعنی هیچ چیز زیبایی نداشتن 

یعنی دیگه حس خوب نداشتن 

یعنی دیگه تماشای فیلمی که دوست داری واست جذاب نیست 

یعنی دیگه نمیتونی از ته دل بخندی 

یعنی بعد از هر خنده اشک از چشمات سرازیر میشه 

یعنی روزمرگی 

یعنی سکوت 

بی تفاوتی 

تنهایی 

خدای من دلم رو روشن کن 

 

وحید...

اگه گفتم برو بخاطر خودت گفتم برو  چون دوست داشتم دیگه نمیتونستم زجر کشیدنتو ببینم باید میکشیدم کنار تا خوشبحت بشی کار درست این بود واقعا اگه قرار بود نشه پس چرا اشناییمون شد دلم میخواست بعضی موقع ها د وحید...ادامه مطلب

  وقتی به ادم های دورو ورم نگاه میکنم تازه میفهمم  چیقدر تنهام  اولین بار بود که اینقدر دردناک شکستم  شاید شکستن های زیادم باعث بشه  که خورد شوم  تکه تکه  و لی در هر تکه ی من رو اگر برداردید نگته کنید وحید...ادامه مطلب

اگه گفتم برو بخاطر خودت گفتم برو چون دوست داشتم دیگه نمیتونستم زجر کشیدنتو ببینم باید میکشیدم کنار تا خوشبحت بشی کار درست این بود واقعا اگه قرار بود نشه پس چرا اشناییمون شد دلم میخواست بعضی موقع ها دس وحید...ادامه مطلب